روزی عیسی بن مریم با سه نفر از یارانش از راهی می گذشتند. در راه به گنجی دست یافتند و خواستند آن را بین خود تقسیم کنند. عیسی خطاب به آنها گفت؛ این گنج فایده ای نداشته و شما را به کشتن می دهد.
[337]
مدتی گذشت و هر کدام به بهانه ای از حضرت جدا شدند. آنها به محل گنج رفته و تصمیم گرفتند که آن را میان خود تقسیم کنند. از بین آن سه نفر یک نفر راهی شد تا غذایی از شهر تهیه کند.
شخص غذای آن دو نفر را بوسیله سم، مسموم کرد تا طلاها را به تنهایی صاحب شود. آن دو نفر هم در این مدت نقشه قتل او را کشیدند. هنگامی که شخص، با غذا از شهر بازگشت آن دو او را کشتند و مدتی بعد چون از آن غذا خوردند خودشان نیز مردند. عیسی که چنین چیزی را پیش بینی می کرد بر بالای جسدشان حاضر شد و به اذن پروردگار بار دیگر آنها را زنده کرد تا بدانند وعده عیسی بر حق بوده است.(1)